.بخش اوّل دوره سلطنت محمّد شاه قاجار
اشاره
ص: 3
- 1- اطميناننامه عباس ميرزا نايب السلطنه «1» به ايچ آقاسيباشي (وزير اندرون)
گوشه راست نامه، قبل از آغاز مطلب مهر بزرگ بيضيشكل عباس ميرزا به سجع «عبده الراجي عباس ميرزا 1240» و دور آن تذهيب و بين سطور طلااندازي شده است.
عاليجاه مقرب الخاقان و مؤتمن السلطان ايچ آقاسيباشي بداند.
چون درين سفر مصالحه «2» آنچه لازمه اخلاص كيشي و خيرانديشي و دولتخواهي بود از آن عاليجاه صداقت آگاه ملاحظه شد، در ميان خود و خدا بر خود قرار داديم كه بعد از اين، آن عاليجاه را يكي از چاكران صديق خالص خود دانسته به سر مبارك شاهنشاه و به مرگ فرزندي محمد ميرزا «3» كه حرف احدي را درباره آن عاليجاه گوش نخواهيم داد و شفقت قبلي ما را مادام الحيوة درباره خود كامل دانسته و تا خلاف قاعده فاحشي خدا نخواسته عمدا از آن عاليجاه سر نزند سلب اعتماد و اعتقاد ما از آن عاليجاه نخواهد شد. همين دستخط ما را مايه اطمينان خود دانسته حجّت شمارد. تحريرا في شهر شعبان در منزل تركمانچاي 1243.
______________________________
(1). پسر فتحعلي شاه قاجار
(2). مراد از مصالحه، خاتمه جنگهاي دوره دوّم روس و ايران و عقد معاهده تركمانچاي (5 شعبان 1243 ه. ق) است. مرحوم مهدي بامداد در كتاب شرح حال رجال ايران 215/ 2، تاريخ آغاز جنگ را از سال 1241 ه. ق و تاريخ اتمام آن را كه با تصرف شهر تبريز توسط روسها خاتمه يافت سوّم ربيع الثاني 1243 ه. ق ثبت كردهاند.
(3). محمد شاه بعدي
ص: 4
- 2- نامه محمّد ميرزا (محمد شاه بعدي) به منوچهر خان معتمد الدوله «1»
اين نامه پس از درگذشت پدرش عباس ميرزا نايب السلطنه نوشته شده است. صدر نامه، گوشه دست راست قبل از آغاز مطلب مهر محمد ميرزا به سجع «طراز افسر شاهي محمد 1240» و دور آن تذهيب و بين سطور طلااندازي شده است.
مقرب الحضرة الخاقانيه معتمد الدوله بداند هرچند بعد از اين قضيه عظمي «2» كه براي دولتخواهان قيامت كبري است، عريضه از آن دولتخواه نرسيده است، امّا يقين داريم، همچنانكه به سركار نوّاب غفرانمآب، قدم صدق و خيرخواهي آن دولتخواه از همه كس بيشتر بود، اكنون ملالت و اندوه او از همه بيشتر است و غمزدهتر خواهد بود. و ميدانيم همانطور كه به سركار وليعهد مرحوم خيرخواه بود، به ما نيز به همان منوال است و توجّه و وثوق ما را به همان ضابطه توجّه نواب غفرانمآب ميداند و به اين جهت تحريرات دار الخلافه را كه اين اوقات ديديم و تكسّر مزاج آن دولتخواه را شنيديم هيچ ملاحظهاي كه از آن عاليجاه عريضه برسد نكرديم و سبقت به صدور اين پروانه كرديم و مستفسر احوال سلامتي آن عاليجاه شديم. بسياربسيار مسرور و شادمان ميشويم كه عريضه خط آن عاليجاه را ببينيم و از سلامت حال او مطّلع و مستحضر شويم. البتّه حقيقت احوال را معروض دارد و در عهده شناسد. تحريرا في شهر شعبان 1249.
- 3- فرمان محمد شاه به خسرو خان گرجي حاكم اصفهان عدم رضايت محمد شاه از اهمال وي در جلوگيري از تجاوز بختياريها
______________________________
(1). منوچهر خان معتمد الدوله از رجال نامدار و باكفايت دوره سلطنت فتحعلي شاه و محمد شاه قاجار است كه در سال 1244 ه. ق پس از فوت ميرزا عبد الوهاب معتمد الدوله نشاط اصفهاني ملقّب به معتمد الدوله شد (براي اطلاع بيشتر رجوع شود به شرح حال رجال ايران 159/ 4).
(2). اشاره به درگذشت پدرش عباس ميرزا نايب السلطنه است كه در دهم جمادي الثاني 1249 ه. ق. در سن 47 سالگي در مشهد فوت كرد. (براي اطلاع از شرح حال مفصّل او رجوع شود به شرح حال رجال ايران 215/ 2).
ص: 5
صدر فرمان، مهر به سجع العزّ لله السلطان محمد شاه قاجار. پشت نامه:
مقرب الخاقان خسرو خان بيگلربيگي اصفهان زيارت نمايد «1»
عاليجاه مقرب الخاقان خسرو خان بداند كه:
به عرض اقدس همايون رسيد كه تطاول و دستاندازي از بختياري به سمت اصفهان شده. از غفلت و سكوت آن عاليجاه تعجب كرديم. آن عاليجاه را آنجا نگذاشتيم كه محصّل تنخواه باشد. يك نفر فرّاش سركار هم اين امر را از عهده برميآيد.
ولايتداري از آن عاليجاه ميخواهند. اين چه عرضه است كه متحمّل تعرّض بختياري بشوي. بسياربسيار از آن عاليجاه بعيد دانستيم. لا اقل بايست آن عاليجاه اين مراتب را به عرض اولياي دولت قاهره برساند.
بالجمله عاليجاه منصور خان سرتيپ را با افواج منصوره مأمور به چمن گندمان فرموديم، و عاليجاه محمد خان بخاري، و عاليجاهان عبد الله خان و محمد كريم بيك مأمور كرمان هستند. بايد آن عاليجاه آنها را بزودي روانه كرمان نموده و خود تغافل را كنار گذاشته و در كارها مردانه باشد، و مراقبت امور عمده را به گرفتاري امور جزئي از دست نگذارد، و در عهده شناسد. تحريرا في 3 شهر ربيع الثاني سنه 1253.
- 4- فرمان محمد شاه قاجار خطاب به منوچهر خان معتمد الدوله قدرداني از خدمات او در انتظام ولايات و دستور حمل توپ بزرگ مستقر در هويزه «2» به كرمانشاهان
اشاره
صدر فرمان مهر كوچك مربع با تاج به سجع «العزة للّه السلطان محمد شاه».
عاليجاه فدوي چاكر بلااشباه دولتخواه قديمي مقرب الخاقان معتمد الدولة
______________________________
(1). در گوشه پايين پشت فرمان: اين فرمان مبارك شنبه بيست و پنجم ربيع الثاني وارد اصفهان شد به توسط محمد كريم بيك چاپار كه او داده به خدا مراد بيك آورده در هفت دست زيارت كردهام. مهر بدل بيك غلام چاپار، مهر خدا مراد بيك چاپار، مهر محمد بيك چاپار.
(2). در سال 1314 ه. ش. به موجب تصويبنامه هيأت وزيران نام و املاء حويزه به «هويزه» تبديل گرديد (فرهنگ معين، ج 6).
ص: 6
العليه منوچهر خان به عواطف و عوارف شاهانه معزّز و اميدوار بوده بداند كه عريضه ارادت ترجمه آن عاليجاه رسيد. از مضامين عقيدت مشحون آن آگاهي حاصل گشت. از مراتب خدمتگزاري آن عاليجاه راضي بوديم، صدهزار مرتبه افزود. وثوق و اعتمادي كه به كارداني و حسن درايت آن عاليجاه داشتيم يكي بر هزار شد، صدهزار آفرين كه جميع امور، آنچه ... حسب الخواهش ما صورت داده و تا به حال به هر خدمتي كه مأمور شده است روسفيدي حاصل ساخته است. و از هيچ زحمتي رو نتافته و در خاطر مرحمت مظاهر راه يافته است، بحدّي التفات داريم كه اندازه ندارد. جواب جميع مقاصد آن عاليجاه را اولياي دولت قاهره نوشتهاند، البته مستحضر خواهد شد و بيش از پيشتر اميدواري به الطاف و اشفاق خاطر رأفت ذخاير حاصل خواهد كرد.
و اين اوقات به عرض اقدس شهرياري رسيد كه يك عرّاده توپ بزرگ در حويزه هست ميبايد هرطور است آن عاليجاه بدون عذر و اهمال «1» آن را بياورد و در رسيدن كرمانشاهان عرضه دارد كه توپچي در ركاب همايون آمده بياورد. البته آنچه در قوه دارد درين باب خودداري جايز نشمارد كه از آن عاليجاه خواهيم خواست. هرچه اخراجات آن باشد قبول كرده عذر نخواهيم شنيد. ميبايد التفات ما را درباره خود به سرحد كمال دانسته به عرض مقاصد و مستدعات پرداخته قرين حصول و انجاح شمارد. تحريرا في شهر ربيع الاول سنه 1254.
حاشيه فرمان به خط شاه:
هو
معتمد الدوله، رويت سفيد. به روح نايب السلطنه كه از اوّل تا آخر از خدمت و صداقت تو بسيار رضامنديم. امر كرمانشاه تا چعب «2» خيلي مغشوش بود، خوب منتظم كردي. امر محمّره «3» را مضبوط كردي. يقين دارم در هرجا كه شما مأمور به نظمش باشيد هرگز عيب نخواهد كرد. انصافا نظم فارس و كرمانشاه تا بصره را آن عاليجاه داد. از شاهزادگان حركات لغو ميشنوم كه كارشكني ميكنند، زود مضبوط ميكنم.
محمد تقي خان بختياري كه به مردانگي و صداقت آمده ان شاء الله همچنين ...
بكنم كه بسيار سرافراز باشد؛ از مردهاي بزرگ باشد. اگر قشونكشي سمت عراق عرب
______________________________
(1). محمد شاه به خط خود بالاي اين سطر اضافه كرده است: «به كار ببندند، منزلبهمنزل به مرور به كرمانشاه بياورند.
(2). چعب تلفّظي از كعب. نام طايفه بني كعب به زبان الوار كهگيلويه (فرهنگ دهخدا).
(3). خرمشهر
ص: 7
از بصره شود ازو خيلي كارسازي ميشود. آدم باعرضه بامصرف را از خدا ميخواهم. از كوهنشيني و دورهگردي چه برميآيد، به چه كار دنيا و آخرت ميآيد. نظم آن صفحات را از عاليجاه ميخواهم. امر رعيتي و نوكري را بايد بسيار مضبوط بكني. اين كلهر و گوران چرا وحشي صفتند، مگر قشونهاي ركابي كه زحمت ميكشند و به كار اين دولت ميآيند و با اسمورسم و آبرو ميشوند آدم نيستند. نوكري كه مثل نوكرهاي شاه چراغ باشند به هيچ كار من نميآيند. نوكرها بايد در هر سرحد در ركاب حاضر باشند، در زحمت و راحت با ما شريك باشند، نه اينكه اگر ما به ذهاب بيائيم گوران [كه] نوكري است، در سفر خراسان [و] آذربايجان و سمتهاي ديگر حاضر نباشند، نوكر «1» زن و گاو [و] خرشان باشند. دهم ربيع الاول سنه 1254.
- 5- دستخط محمد شاه قاجار به معتمد الدوله «2» با قشون ميآيم به سياحت اصفهان و فارس
تاريخ تحرير نامه غرّه رجب 1255 و دور آن تذهيب و بين سطور طلااندازي شده است.
معتمد الدوله از جاهاي مشهور و زرخيز ايران، بزرگتر از همه اصفهان است.
آن سال خسرو خان پول خوب فرستاد. درين سالها، از اوّل تا آخر يزد، گيلان خوب از عهده مالياتش، بيحرف درآمد. از امان الله خان كه هيچ حساب نميفهمد و خانلر ميرزا صغير، البته جناب معتمد كمتر نخواهد شد و در سلك حكّام بيمصرف فارس، فلان و فلان شمرده نخواهد شد. اين است كه با قشون ميآيم براي سياحت اصفهان و فارس.
هركه او دارد ز مهرت، دل گروگردنش را ميزنم تو شاد رو ميرزا نبي خان «3» را به شيراز پيشتر فرستادم. پول معقولي بفرست كه به مردم بدهم.
______________________________
(1). در اصل: نوكري و ظاهرا سهو القلم است.
(2). با توجّه به تاريخ تحرير نامه مراد منوچهر خان معتمد الدوله از رجال نامدار دوره سلطنت فتحعلي شاه و محمد شاه قاجار است.
(3). مراد امير ديوان قزويني، نبي خان است كه در تاريخ 1254 در حدود يك سال قبل از سفر محمد شاه به اصفهان (موضوع اين نامه)، از طرف محمد شاه براي فرونشاندن نزاع بين اهالي شيراز و توپچيان و رفع غائله فارس فرستاده شده بود كه كامياب شد و به حكومت فارس منصوب گرديد. ميرزا نبي خان پدر ميرزا-
ص: 8
زود بفرست. سيورسات قشون را آماده كن. از حالا خبرت كردم. غره رجب 1255.
- 6- دستخط محمد شاه قاجار به منوچهر خان گرجي معتمد الدوله خرج در خانه زياد است ... تو هم [كه] نميفرستي. اينطور كه نميشود!
صدر نامه تقريبا نزديك به گوشه راست، مهر محمد شاه به سجع «محمد». نامه كادربندي و تزئين و تذهيب شده و بين سطور طلااندازي گرديده است.
معتمد الدوله مدتي است سفر رفتهايد. نميدانم كي [به] اصفهان برميگردي.
آن محمد تقي خان كنورسي را بايد همچين زيروزبر بكني كه آثارش نباشد. در دل ما نسبت به او كه هيچ بدي نبود، او كرد، و حالا بايد ان شاء الله تمامش بكني. از مدعيهايش به جاي او بگذار و تقويت بكن. وقتي كه از اصفهان ميآمدم، ششماهه تعهّد كردي كه كرد بختياري را ميفرستم. باري خرج در خانه زياد است [براي] پول [هم] محصل نفرستادهايم، تو هم نميفرستي، اينطور كه نميشود. زنهاي آن سربازهاي مقصر را هم مرخص كردم. امّا به فوج بگو آن شش نفر حرامزاده بايد نباشند كه ابدا قبول نخواهم كرد، اگر سر آدمرال انگليس را هم بياورد، چون مفسد است نميخواهم.
4 ربيع الثاني 1257.
- 7- نامه ميرزا آقا از اصفهان اختلاف حساب و جنجال بر سر پنجاههزار دست لباس نظام
پشت نامه ممهور به مهر ميرزا آقا الحسيني است و در نامه از ميرزا تقي خان امير كبير نام برده شده.
______________________________
حسين خان سپهسالار و ميرزا يحيي خان مشير الدوله و نصر الله خان نصر الملك و عبد الله خان علاء الملك بوده است. (تلخيصي از شرح حال مفصّل وي از كتاب چهل سال تاريخ ايران، به كوشش ايرج افشار، ص 470/ 2).
ص: 9
هو روحي فداك بعد از عمري انتظار كه كرارا مرارا عريضهنگار خدمت سركار گرديده زيارت يك طغرا مراسله عنايت مواصله كه از فرط كمال محبت و مهرباني نگارش و ارسال فرموده بودند واصل و از مضامين ملاطفت قرينش نهايت سرور و انبساط حاصل [گرديد].
در باب وكالت اصفهان، آنچه مرقوم رفته بود مطلع شد. اشهد الله كه كار سركار مقتضي تحمّل اينطور زحمات است. در باب امر حاجي محمد حسين تاجر كاشاني كه به آن نحو نگارش فرموده بوديد، رقيمه جناب مستطاب خداوندگار افخم صدراعظم دام شوكته العالي حق مطلب و عادتي كه مخلص درين سنوات عديده از مصاحبت حضرات خارجه آموخته، با طوروطرز حضرات خودماني خيليخيلي منافي و مخالف است. و حال مخلص به اين زوديها نميتواند عادتي كه بيست سال «1» متجاوز است، كرده است يك مرتبه ترك كند.
سعدي به روزگاران مهري نشسته بر دلبيرون نميتوان شد الّا به روزگاران حكم جهان مطالع جناب خداوندگار كه رسيد زيارت شد. فرستادم عاليشان جواد بيك توپچي [را] كه گماشته عاليجاه آقا اسمعيل و تحصيلدار تنخواه در اصفهان است آوردند، حكم را به او نمودند. در اوّل گفت كه من صدر را نميشناسم. موافق نظام، من فرستاده آقا اسمعيل ميباشم، و او چهل هزار تومان از من تمسّك گرفته تا حال هرچه دادهام به نوشته و برات آقا اسمعيل دادهام. حال هم يك دينار نميدهم. نه خطابي به من شده است كه بدهم، نه قدر تنخواه مشخص است كه بدهم. به شما نوشتهاند بگيريد به زور بگيريد، به رضا نميدهم. و از آن گذشته تنخواه ديوان هم پيش من باقي نيست. «2» هرچه بود به آقا اسمعيل رسانيدهام. بقدر ششهزار تومان هم اين روزها حواله كرده است كه به آقا زين العابدين ملبوسدوز كه خود آقا اسمعيل از طهران فرستاده است بدهم و همه را دادهام.
بنده فكر كردم كه نصف حرفش حسابي است، هيچ نگفتم. روز شنبه 14 جمادي الاول او را در حضور عاليجاه چراغعلي خان و محمد حسين خان و جمعي ديگر حاضر كرده، ازو مطالبه تنخواه نمودم و الله بالله به همينطور كه عرض كردهام جواب گفت.
______________________________
(1). مرحوم حسنعلي خان غفاري (معاون الدوله) در حاشيه نامه مرقوم داشتهاند: «اين شخص كه بيست سال با خارجيها مصاحبت كرده شناخته نشد».
(2). در اصل: است.
ص: 10
حتّي اينكه من پول نميدهم. صدراعظم مرا طناب بيندازد. بعد نوشته ازو گرفتم و خدمت جناب مستطاب خداوندگاري صدراعظم ارسال داشتم، البته حالي شما خواهد شد.
اما مطلب اگر راستي ميخواهند بفهمند، اين است كه عرض مينمايم. جواد بيك خودش در عهد ميرزا تقي خان در سفر ارزنة الروم بوده است. با چراغعلي خان كمال خصوصيت دارد. و در ابتداء ملبوس نظام [را] خود مشار اليه تمام ميكرد. هنگامي كه موكب همايون در اصفهان ركضت داشت، حاجي حسين رودست جواد بيك برخاسته «1» با ميرزا تقي خان قراري گذاشته، جواد بيك ازين جهت عداوت كلي با حاجي حسين دارد.
چراغعلي خان، آقا اسمعيل، جواد بيك همدست يكديگرند و مشافهة حمايت صرف از جواد بيك و كمال عداوت با حاجي حسين ميكنند كه هركس ميداند در معامله ملبوس منافع كه منظورشان است از حاجي حسين نميتوانند بگيرند. آقا اسمعيل، آقا زين العابدين را درينجا فرستاده است كه عوض حاجي حسين ملبوس نظامي تمام كند.
مداخلي كه درين سال است حضرات ميبرند و آقا زين العابدين رخوت خوب و بد داخل هم تمام كرده روانه نموده. چاره [اي] بهتر ازين نديدم كه خود حاجي حسين را روانه نمايم. آقا اسمعيل آنجا، حاجي حسين هرچه مصلحت امناي دولت است در اينجا خواهد شد.
به حق خدا به قدري خلافبيني و خلافشنوي در وجود من صدمه ميزند كه از عمر خود بيزار ميشوم. مرا به اين كارها چه. مردي هستم اخراجبلد گوشهنشين، همين مرا بس است. صدمات ديگر را تاب ندارم. مختصري خدمت جناب مستطاب خداوندگار اعظم عرض شده، تفصيل را شما مرحمت فرموده حالي فرمائيد.
در باب عمل علي بيك غلام، خود حاجي حسين مطّلع است كه سه چهار روز متّصل فرستادم او را پيدا نكردهام.
امّا در باب پنجاه تومان نوشته شما حتما از چراغعلي خان دريافت و تحويل حاجي حسين [خواهد] شد.
قربانت شوم حاجي حسين درينجا ميگويد كه من حالا زحمتي كشيدهام و ضرري كرده، لكن مدعي پدرسوخته مرا ضايع كردهاند و كارشكني كردهاند. الان مدعي
______________________________
(1). در اصل: برخواسته
ص: 11
است كه هرچه پيشكش [بايد] بدهم ميدهم و لباس نظام سال نو كه پنجاههزار دست باشد برميدارم، بشرطي كه من بعد ديگر مدعي پيدا نشود و اگر پيدا بشود گوش به حرف او ندهند. چنانكه صلاح دانستند و به او محوّل شد، تعليقه مجدّد و موكّدي هم صادر شود كه به اطلاع بنده تنخواه به او برسد كه هم كارش معطّل نشود و هم ضرري نكند. غرض هرطور صلاح دانند بفرمايند. و الله به مرگ خودت كه من راضي به مرگ خود هستم كه اينجا نباشم. نميدانيد چه اوضاعي است و نميتوان حرف زد. خوب علي الله چه كنم. زياده [جسارت] «1» است. 17 جمادي الاولي 1261.
- 8- نامه حاجي ميرزا آقاسي راجع به ايذاء و آزار دو زائر هندوي عازم بادكوبه، از اتباع انگليس در كاشان
پشت نامه مهر بيضيشكل كوچك به سجع «آقاسي» و تاريخ تحرير آن مربوط به سالهاي پاياني صدارت حاجي ميرزا آقاسي است.
مقرب الخاقانا فرزندا دريافت از قراري كه جناب جلالتنصاب، محبّان استظهاري وزيرمختار دولت بهيه انگليس به اولياي دولت قاهره اظهار داشتند كه در اين روزها دو نفر هندو به عزم زيارتگاه خود كه در بادكوبه است، ميرفتند. [هنگام] ورود آنها به كاشان، گمركچي آنجا دوتومان و پنجهزار نقد به اسم باج كه مال التجاره همراه خود نداشتهاند، عنفا از آنها گرفته، بعد دو نفر آدمهاي كاظم خان كاشاني آنها را گرفته حبس كردهاند، و ده تومان نقد و دو قبضه خنجر كه يكي دستاش نقره و ديگري فولاد [بود] از آنها گرفته، كمال آزار و اذيت را به آنها رسانيدهاند. لهذا ميبايد آن فرزند، گمركچي و آن دو نفر آدم كاظم خان را آورده به حقيقت مراتب مزبوره بزودي كمال دقّت و غورسي را به عمل آورده، بعد از تحقيق و [در] صورت صدق دو تومان و پنج هزار را از گمركچي و دو قبضه خنجر را از آدمهاي كاظم خان گرفته به اطلاع سفارت، به صاحبان مال برساند، و آنها را تنبيه كامل نمايد كه من بعد مرتكب اينگونه عملها نشوند و مردم را اذيت ننمايند. تحريرا في شهر ربيع الثاني 1262.
______________________________
(1). شبيه به كلمه جسارت
ص: 12
- 9- دستور حاجي ميرزا آقاسي صدراعظم محمّد شاه درباره يكي از قنات كاشان و تعمير بند عبّاسي
پشت نامه مهر بيضيشكل كوچك به سجع «آقاسي»
... «1» درين باب، لازمه دقّت به عمل آورد. در صورتي كه قنات جديد، باعث خرابي و كمي آب قنات قديم ميشود، قدغن نموده موقوف دارند، ديگران نبرند. دماغ و طاحونه، در سر نهر قديم احداث نكنند كه ضرر به رعيت برساند. و همچنين هشتاد تومان از ديوان اعلي در جزو تخفيفات ولايتي به اسم مزرعه مزبوره مسطور شده است، از قرار تقرير رعايا، همه را يك نفر ميبرد، ساير رعايا را ازين تخفيف نميدهند. آن فرزند قدغن دارد هشتاد تومان را موافق قرارداد ديوان، به همه رعيت تقسيم كنند. و آنچه به اسم تعمير بند عباسي به خرج ولايت ميآيد، تعمير بند نمايند، و هركسي هم از آب مزرعه مسطوره ميبرد، بايد از عهده منال ديواني برآيد، و جبر و ستم رعيت نكند.
دستخط مبارك شاهنشاهي در طبق عرض رعايا صادر شده است. نبايست احدي از بزرگ و عمّال كاشان زيادتي رعيت پادشاه جمجاه روحنا فداه بكند، و هر روز به دربار همايون شاهنشاهي بيايند و شكوه و شكايت كنند. زياده درين باب چه نويسد و تأكيد نمايد. تحريرا في 17 شهر جمادي الاول سنه 1263- البتّه حسب الاظهار عمل كنند.
باقي و السلام.
- 10- نامه حاجي ميرزا آقاسي به فرخ خان در اصفهان
پشت نامه مهر بيضيشكل كوچك به سجع «آقاسي». نامه قطعا به عنوان فرخ خان (بعدها امين الملك و امين الدوله) است كه در زمان سلطنت محمد شاه براي رفع غائله اصفهان و اصلاح امور حكومتي آن، به آن شهر اعزام شد كه منجر به عزل خسرو خان گرجي و انتصاب فضل علي خان قراباغي (1253 ه. ق) گرديد.
______________________________
(1). نصف اين نامه رقعي پاره شده است
.
ص: 13
هو عاليجاه فرزندا مراسله مرسله مصحوب چاپار رسيد و از مضمون آن استحضار حاصل شد. در باب جناب عاليجاه مقرب الخاقان خسرو خان «1» به نحوي كه بيشتر اظهار شده است اهمال و غفلت نداشته بزودي در همين روزها حساب را به دقت رسيده صورت محاسبه را انفاد دربار معدلت مدار پادشاهي روحنا فداه نمايد، و در باب فرستادن تنخواه به عاليجاه مخدومي فضل علي خان «2» نيز شرحي نوشته است. البته آن فرزند نيز سعي و دقت نمايد كه بزودي هرقدر بيشتر ممكن شود تنخواه به ركاب همايون ارسال دارند كه معطّلي بسيار حاصل است. و آن فرزند در خدمات محوله خود مضايقه و خودداري نخواهد داشت و در تقديم خدمات اهتمام كرده در خصوص حساب و فرستادن پول اهمال ننمايند و حقايق حالات را با مهمّات و مرجوعاتي كه داشته باشد اظهار و اعلام دارند. باقي و السلام.
- 11- عريضه فرخ خان به حاج ميرزا آقاسي و جواب صدراعظم در صدر عريضه به خط خود شكايت چند نفر از اهالي فين كاشان از فرخ خان
اشاره
______________________________
(1). خسرو خان گرجي از رجال معتبر دوره فتحعلي شاه و محمد شاه است. هموست كه اسباب و اثاثه خاصه پادشاهي را از علي ميرزا ظل السلطان گرفت و به نزد محمد شاه برد و به حكومت اصفهان نايل شد و با قدرت به حكومت پرداخت و چون توصيه علما را نميپذيرفت در سال 1253 اهالي اصفهان بر ضد او شورش كردند و او را در عمارت «هفت دست» اصفهان محصور ساختند. محمد شاه براي رفع غائله فرخ خان پيشخدمت خاصه (امين الملك بعدي و امين الدوله بعدي) را به اصفهان فرستاد و او اظهارنظر كرد كه بايد خسرو خان احضار شود. دولت نيز پذيرفت و تا ورود حاكم جديد، خود فرخ خان امور اصفهان را اداره كرد. خسرو خان در سالهاي مختلف حكومتهاي گيلان، كردستان و قزوين را نيز بر عهده داشته است.
(خلاصهاي از شرح حال خسرو خان از كتاب چهل سال تاريخ ايران، به كوشش ايرج افشار 596/ 2). درين نامه اشاره محمد شاه به حكومت وي در اصفهان است.
(2). فضل علي خان قرهباغي از رجال دوره سلطنت فتحعلي شاه و محمد شاه و ناصر الدين شاه است كه در سال 1253 ه. ق پس از عزل خسرو خان گرجي، حاكم اصفهان شد و چون نتوانست به كارها سروسامان دهد و از بينظمي جلوگيري كند، در سال 1255 ه. ق از حكومت عزل و منوچهر خان معتمد الدوله به جاي وي منصوب گرديد. (شرح حال رجال ايران 108/ 3).
ص: 14
عريضه به خط خود فرّخ خان است
تصدقت گردم كمترين فدوي زياده جسارت ميورزد. چون بعد از فضل خدا، پناه عامّه عباد، آن وجود مبارك است. لابدّ از هرجا صدمه ميبينم پناه به اين آستان مبارك ميآورم.
قربانت شوم سه سال است اين ولايت خرابه را به فدوي مفوّض فرموديد.
به خداي يگانه قسم است كه زياده از قوّه و مقدور در رفاه و آسودگي مردم كوشيده، منفعت بزرگ خود را، دعاي خير عامّه مردم از براي بقاي وجود مبارك اعليحضرت ظلّ الله روحنا فداه و صحّت مزاج مبارك جناب آقا روحي فداه دانستهام، نه مردمآزاري و جلب نفع؛ و گواه صدق عرض فدوي اين است كه پس از آنكه چهار نفر مفسد با هزار تدارك و تحريك خواستند چهار نفر عرضچي و شاكي از براي فدوي پيدا كنند، من در مقابل چهارصد نفر رعيتي كه به يك نفر آنها نميتوانستند ايراد بگيرند، مدعي ايشان شده چنانكه مشهود خاصوعام گشت و به همه مردم معلوم شد كه اگر مرحمتي درباره فدوي فرموديد فدوي هم قدر مرحمت را دانسته نمك به حرامي و عاجزآزاري نكردهام
و اينكه دو نفر فيني عارض از دست فدوي شده و خدمت بندگان ولي النعمي عرضهاي خلاف كردند، با اينكه از كلّ شهر و دهات رعيتش در خدمت بندگان ولي النعمي جمع بودند و فدوي ساكت گشتم، چون خود را بيتقصير ميدانستم و از عمل خود اطمينان داشتم، خواستم غوررسي بندگان ولي النعمي زيادتر بشود تا دستمايه اطمينان خاطر مباركتان بگردد و از براي احدي خيالي نيايد. ان شاء الله پس از مراجعت غلام صدق و كذب عرض اين دو نفر هم مشخّص ميشود.
اميدوارم تا زندهام به آقا و ولينعمت خود به دل و زبان خيانت ننمايم و اينقدر استدعا دارم كه با اين همه تفصيلات و تحقيقات التفاتي بفرمايند كه مايه آسودگي و حفظ فدوي از شرّ اين چهار نفر مفسد باغرض كه بطورهاي عديده فسادهاي آنها در حضور مبارك آشكار گشت بفرمايند. زياده از اين جسارت نميورزد. امره العالي مطاع.
صدر عريضه به خط حاج ميرزا آقاسي:
هو عاليجاها، فرزندا پاكي ذات تو را از اوّل ميدانم و همچنين است. به تهمت نميتوانند به تو چيزي ببندند. كاشان مردمان بيكاره بسيار دارد. لوطيبازي درميآورند.
خاطرجمع باش تهمت و بهتان به جائي نميرسد. به پدرت هم بنويس مشغول تعمير
ص: 15
كاشان باشد. شايد آبي براي آنجا پيدا كنيم و كاشان را آباد و معمور سازيم، ان شاء الله تعالي، و السلام
- 12- آتش گرفتن و سوختن سي خروار باروت در اردوباد
اشاره
گزارش صورت ريز باروت و وسائلي است كه در اثر آتشسوزي از ميان رفته و محمد شاه قاجار به خط خود در زير گزارش دستور لازم را صادر كرده است.
«هفتاد و پنج بار و سي خروار باروط سوخته [است]. ميگويند ساربان بار را انداخت و گلوله بهم خورد آتش گرفت. اگر اينطور است آن ساربان و آن [كه] ريش سفيد آن دسته شده معيّن شود.
ميگويند: در زمين آتش بوده بار را انداختهاند روي آتش. اگر اينطور است باز ساربان و آتشكننده معلوم بشود.
ص: 16
ميگويند: از چادر اهل اردوباد آتش آورده. اگر اينطور است آن حاجب چادر و كسي كه قورخانه را آنجا پايين آورده و حكم كرده معيّن شود.
خط محمد شاه قاجار:
فرخ خان محصّل است. سيّد حسن خان، ميرزا مرتضي خانخاني، ميرزا جعفر كوسه، ميرزا نبي خان و صدور ديوانخانه را ببر آنجا كه در يكجا حقيقت اين امر به ما معلوم شود. حكم صريح بنويسند.»
- 13- دستخط محمد شاه قاجار راجع به نظم اردو و دستور شاه براي جلوگيري از سروصداهاي ناهنجار ... كر كه نيستند فرياد يعني چه!
نيمساعت به غروب مانده بايد ديگر معامله و صدا و فرياد هيچ نباشد.
پيش قراولها مضبوط بايستند. آنچه قراول پيشتر فرضا دشمني شب ببيند، فرياد بالمره نامربوط است. به فوج و سرهنگ خبر ميدهند. اگر نزديك آمد صد قدمي آن وقت بايد از دسته قراول، تفنگ بيندازند، و يك نفر آدم معقول، آن سرهنگ به سراپرده ميفرستد كه فلان امر اتفاق افتاده و چنين شد كه خبر داشته باشم. و به صداي واهي دروغ مبادا از قراول تفنگ انداخته بشود، صدا بالمره روز و شب نامربوط است. سرهنگها به تابينها درين صدد باشند كه ترك بدهند، كر كه نيستند، فرياد يعني چه.
وقت كوچيدن صبح هم كه بار ميكنند، سرباز با تفنگ پيش روي چادر صف بكشد، باقي ديگر، بار كنند بيصدا. خلاصه اينكه با صدا و قالمقال بسيار بدم، بسيار بدم. از سوار بينظام و اردوبازاري پدرسوخته كه دائم فرياد بيجهت ميكنند باز بايد آن سرتيپ و سرهنگ خبردار باشد. كسي كه بيجهت فرياد ميكند يا تفنگ لغوي مياندازد فورا بگيرد حبس كند. نگويد از فوج من نيست، به من چه. نظم قشون همه بسته به سر كردهها است. دل بسوزانيد، دربند نظم تابين باشيد.
- 14- عريضه شاهرخ ميرزا از سرداران افغان در محاصره هرات به محمّد شاه قاجار مبني بر استيصال و تقاضاي توجّه و دستور كتبي شاه به خط خود
اشاره
ص: 17
صدر نامه: شاهرخ ميرزاي افغان
فداي خاكپاي مبارك گردم از تصدق فرق مبارك قبله عالم و عالميان روحنا فداه، امر اين غلام جاننثار تا به حال به هر نوع بوده گذشت و حال نميگذرد. استدعا از مراحم بيكران خديوانه آن است كه قراري مقرّر شود كه امر معيشت غلام فدوي نوعي بگذرد كه توانم جان خود را نثار خاكپاي شهرياري نمايم.
حسب الامر قبله عالم سي سوار نوكر فراهم آورده بودم. از خود شش ماهه مواجب و عليق آنها را دادم. در اين سفر فيرزوي اثر بعضي متفرق، دوازده نفر حاضر و موجود ميباشند. ديناري از ديوان اعلا مواجب و جيره و عليق نرسيده و خود غلام به آنها دادم.
استدعاي غلام جانثار فدوي آن است كه منصب و خدمت غلام را با نشاني مرحمت و عنايت فرمايند كه موجب مباهات و افتخار غلام بين الاماثل و الاقران بوده باشد. غلام فدوي عيال خود را از مشهد مقدس حركت داده به دار الخلافه آوردم كه به فراغ بال در ركاب همايوني مشرّف و جانثار باشم. خانه ندارم كه آنها را سكنا بدهم و خود و بعضي از نوكرها در كاروانسرا بهسر ميبريم.
به جهت اخراجات خود و نوكر مبلغ كلي قرض كرده گذران خود و نوكر را كرديم.
حال كه وارد دار الخلافه شده گرفتار طلبكار ميباشيم، استدعاي غلام آن است كه امر و مقرر [فرمايند تا] از مراحم قبله عالم روحنا فداه آسوده شوم.
دو برادر غلام فدوي و خانهزاده قبله عالم روحنا فداه حاضر ميباشند درباره آنها چه امر و مقرّر ميشود.
در هرات بخصوص مواجب اين غلام فهرست به حضور مبارك داده شده بود.
مقرّر فرموده بودند كه به شاهزادههاي خاقان مرحوم كه عمو هستند سيصد تومان مرحمت شده. فداي خاك پايت شوم اين غلام روزي كه به غلامي اين آستان آمد از سلسله شاهزادهها خارج شد آمد كه جان خود را فدا نمايد. در دور هرات مقدّر آن شده بود قبله عالم هرقدر به خوانين افغان مرحمت فرمودهاند نصفه آن را به اين غلام مرحمت فرمايند كه امر غلام بگذرد. به هريك سهچهار هزار و هزار و هفتصد و هشتصد تومان عنايت كردند. اين غلام با جمعي عيال را دارد «1» مرحوم پدرم حاجي
______________________________
(1). عبارت در اصل چنين است.
ص: 18
فيروز كه در راه اين دولت كشته شده چقدر دولت او تلف شد، با سيصد تومان چگونه معاش خود را بگذراند. امر امر همايون است.
فهرست سابق كه در هرات مرحمت فرمودهاند پيش ميرزا اسمعيل مدبّر مهام غربا موجود است. از مراحم و اشفاق بيكران قبله عالم و عالميان روح العالمين فداه استدعا دارم كه ذره [اي] الطاف خديوانه را شامل حال غلام فدوي كه در كمال اميدواري [و] جانثاري [است فرمايند تا] «1» امر غلام انتظام پذيرد. امركم الاقدس الاعلي مطاع.
به خط محمد شاه قاجار:
جناب حاجي [- حاج ميرزا آقاسي] شاهزاده در هرات خوب خدمت كرد و زخم خورد. پول ميخواهد. نشان ميخواهد. مواجب من نوشته بودهام سيصد تومان. حالا عرضها كرده به مدبّر بگوييد حالي كند.
- 15- عريضه شاهپسند بلوچ به محمد شاه قاجار
نويسنده عريضه از سران بلوچ است. بين سطر اوّل و دوّم بنابر رسم عريضهنگاري: كمترين فدوي جاننثار شاهپسند سيستاني. شاه اين نامه را به حاجي ميرزا آقاسي رجوع كرده و در صدر نامه به خط خود نوشته است: «جناب حاجي شاهپسند خان بلوچ نوشته هرطور كه مصلحت بدانيد جوابش را بگوييد.»
عرضه داشت كمترين بندگان جاننثار، تراب آستان معدلت بنيان را كحل الجواهر ديده اميدواري ساخته، به موقف واقفان حضور سعادت گنجور سكندرشان دارا دربان قيصر پاسبان اعليحضرت قدرقدرت قضامهابت كيوانرفعت برجيسرايت مريخسطوت سليمانحشمت دارادرايت جمجاهي ظل اللهي روحي و روح العالمين فداه ميرساند كه قربان خاكپاي جواهرآساي مباركت شوم. اين فدوي دولتخواه شش ماه است به خاكپاي مبارك به جانفشاني و خدمتگزاري «*»، با چند نفر از ملازمهاي خود اقدام نمودهايم و از
______________________________
(1). عبارت در اصل چنين است.
(*). در اصل: خدمتگذار. در تمام اسناد و نامههاي اين كتاب رسم الخط چنين است كه به «خدمتگزار» تبديل شد.
ص: 19
بابت طلب، منباب گذران و معيشت اين شش [ماه] اوقات تلخ دارد. و سركار قبله عالم و عاليشان روحي و روح العالمين فداه [را] در باب خانهزاد فدوي جاننثار، التفات و مرحمت از حد تجاوز است. مباشرين در باب دعوي مالهاي خانهزاد اهمال مينمايند و از ولايت خبري آمده است كه خانه [زاد] سركار اخوي فدوي علي خان در سيستان فداي سركار گيتيمدار پادشاهي گرديده است. اين فدوي دولتخواه اولا چشم اميد به درگاه فلك بارگاه جمشيد جاه ظل الهي روحي فداه دارم. از اينكه اخوي در ولايت در زندگي «1» و در خدمتگزاري برقراري بوده اين خانهزاد به جان و دل در خدمتگزاري اشتغال مينمودم دلواپس ولايت و اطفال خانهزاد نبودم. گاهگاهي به جهت «2» اين خانهزاد قدري وجه از براي خانهزاد روانه ميكردند. او كه تصدّق فرق همايون مبارك شد و بنده سركار هم در اين ولايت اربابطلب، از جهت گذران، اوقات فدوي خانهزاد [را] تلخ دارد، مستدعي از مراحم بيكران آن است كه التفات سركار پادشاهي را بر سر خانهزاد خود قرار داده قسمي بشود كه گذران فدوي خانهزاد بشود يا اينكه فرماني از مصدر جاهوجلال صادر فرمايند كه اين خانهزاد چهار پنج ماهي ولايت رفته تمشيت كار داده ولايت را برقرار داده معاودت كرده به سر خدمت خود اقدام نمايم. باقي، عمر مستدام.
- 16- عريضه محمد صالح كردبچه به محمد شاه قاجار درباره قريه رودهن دماوند و ايلبيگي كردبچه افشار
اشاره
حاشيه نامه به خط شاه و حاجي ميرزا آقاسي صدر اعظم اوست و بين سطر اوّل و دوّم بنابه مرسوم عريضهنگاري، نام صاحب عريضه با عبارت «كمترين بنده خانهزاد محمد صالح كردبچه افشار» آمده است.
قربان خاكپاي مباركت شوم زماني كه سرحد خان تصدّق خاكپاي مبارك شاهنشاه عالمپناه روحي و روح العالمين فداه شد و تا اين زمان مدّت پنج ماه است كه در ميان ايل كسي نيست كه به امورات نيك و بد ايل رسيدگي كند. اين بنده فدوي كه در
______________________________
(1). در اصل: زندهگي
(2). در اسناد و نامهها همهجا (بجهة) به (به جهت) تبديل شد.
ص: 20
ركاب همايون هستم و سرحد خان هم تصدّق شد، استدعا دارم كه محمد طاهر برادر اين خانهزاد فدوي [كه] «1» سابق هم ايلبيگي بوده باز به منصب ايلبيگيگري سرافراز شود.
مادامي كه اين بنده در ركاب همايون است به امورات ايل طايفه رسيدگي نمايند.
استدعاي ديگر اين خانهزاد اين است كه يك قريه ده موسوم به رودآيند تيول طايفه كردبچه است و دايم ايلات بر سر آن نزاع دارند و به اين علت آخر الامر در ميان طايفه، كشتوكشش خواهد شد. استدعا دارم كه دستخط مبارك صادر شود كه آن ده، در دست اين بنده باشد و بهقرار هفده خروار جمع ديواني آن قريه است، هر ساله بايد به صاحبان تيول برسد و اين بنده موافق فرد دفتر به ايشان خواهم رسانيد و قبض از ايشان حاصل خواهم ساخت و به نظر اولياي دولت قاهره خواهم رسانيد. استدعاي اين فدوي آن است كه رفع نزاع در ميان طايفه و ايل بشود. چون مراتب از لوازم بود جاري آمد و حال حكم، حكم همايون اعليحضرت شاهنشاه است.
صدر نامه به خط محمد شاه:
جناب حاجي درست برسيد، از روي علم حكم بدهم. اگر سرحد خان مرحوم پسر دارد، مواجب و منصب او به پسرش برسد. اين ده چهطور ده است. اگر فرمان پادشاهي دارد ديگرچه نزاع، كسي با كسي دارد. اگر ندارد ملك كيست، دست كيست كه بايد به محمد صالح خان داد.
حاشيه به خط حاجي ميرزا آقاسي «2» صدراعظم:
قريه رودهن واقعه در محال دماوند، از قرار سررشته دفتري جزو اربابي معمول است و از ابتداي دولت شهيد الي آخر عهد خاقان خلد آشيان، به اسم تيول مراد قلي خان كردبچه و حقوردي خان ولدش ثبت و ضبط بوده بعد از فوت ايشان ديگر فرماني از قديم و جديد به اسم كسي صادر نشده و لكن جميع ديواني مالياتي آنكه سه هزار و هفده خروار غلّه است به اسم تيول همين طايفه به خرج حاكم دماوند ميآيد و در عوض مواجب دسته محسوب ميشود. امر، امر همايون است.
______________________________
(1). در اصل: و
(2). حاج ميرزا عباس يا ملا عباس ايرواني متخلص به فخري معروف به حاج ميرزا آقاسي چهارده سال صدراعظم صوفي مشرب محمد شاه قاجار بود.
ص: 21
- 17- عريضه آغا سليمان به محمّد شاه قاجار درباره بردن خلعت نوروزي حكام ولايات
اشاره
اين عريضه به خطّ محمد شاه و نايب السلطنه و حاج ميرزا آقاسي حاشيهنويسي شده و بين سطر اوّل و دوّم نوشته شده است كمترين فدوي آغا سليمان خواجه نواب اشرف والا نايب السلطنه
تصدقت گردم اين كمترين بسيار مقروض و پريشان ميباشم و از دست طلبكار بهتنگ آمدم و مواجب اين فدوي كفاف خرج بنده را نميدهد، قرض هميشه به زمين مانده است، لهذا استدعا دارم كه امسال خلعت نوروزي حكّام ولايات، به هرجايي كه مصلحت ميدانيد به اين فدوي مرحمت كنند كه چيزي عايد اين فدوي شود، تا از كسالت ... و پريشاني برآيم و به آسودهخاطر، به جانفشاني و خدمتگزاري نواب مستطاب اشرف والا روحي فداه نايب السلطنه مشغول و به جاروبكشي آستان معدلت بنيان اشتغال نمايم. حكم، حكم سركار است، باقي و السلام.
يك عدد دستخط التفات بفرمايند خلعت حاكم كردستان «1» به آقا سليمان التفات شود.
صدر عريضه، در حاشيه دست راست به خط محمد شاه:
فرخ خان «2» وقت دادن [خلعت]، سياهه را به نظر برسان اگر ممكن باشد بدهم.
چرا كه بيست خلعت است هشتاد نفر خواهان دارد از شاهزادگان و عمله خلوت.
صدر عريضه، حاشيه دست چپ به خط ميرزا آقاسي:
عاليجاه فرزندي فرخ خان از خلعتهاي شب نوروز يكي به عاليجاه آغا سليمان بدهيد از قرض مستخلص شود و السلام.
حاشيه پايين دست راست به خط كودكانه وليعهد:
آقا اسماعيل به شاه بابايم «3» عرض [كند].
______________________________
(1). در اصل: كردستان را
(2). فرخ خان پيشخدمت مخصوص (بعدها امين الملك- امين الدوله).
(3). چنين خوانده ميشود.